نیلوفر آبی

من بنده ی آن خیــــالم که حــــق، آنجا باشد / بیــــزارم از آن واقعیت، که حــــق آنجا نباشد. من، انقلابی ام!

نیلوفر آبی

من بنده ی آن خیــــالم که حــــق، آنجا باشد / بیــــزارم از آن واقعیت، که حــــق آنجا نباشد. من، انقلابی ام!

ماجرای ما و آقا وحید جلیلی!

در یکی از مطالب قبلی،(اینجا) دوست محترمی عنوان کرده بودند که این علاقه ی شما به اشخاصی که در وبلاگ تان از آنها اسم می برید، (من جمله آقای وحید جلیلی) یک جور نگاه افراط گونه است. و نمی تواند حقیقی و صحیح باشد. بر این اساس بنا کردم که پاسخ خودم را به ایشان در همین جا بیان کنم.

اما قبل از آن تقاضا دارم حوصله کنید و مطالبی در باب "علاقه ی عامیانه تا علاقه ی عالمانه" ملاحظه نمایید.


منظور از علاقه عامیانه، علاقه های سطحی و بدون پشتوانه ای است که هر لحظه در معرض از بین رفتن قرار دارد. و یا علاقه ای که بر مبنای شناخت ناصحیح استوار شده باشد.

علاقه ی عامیانه در روایتی نکوهش شده است. آنجا که امیر المومنین (ع) فرمودند:

«دوستی عوام و عامیانه بریده می شود مانند بریده شدن ابر؛ و زایل می شود چنانکه سراب زایل می شود.»

در این کلام شریف، مهمترین آسیب علاقه های عامیانه که قطع شدنی بودن آن است، اشاره شده.

اما،جای نگاه مثبت به اینگونه علایق هم هست.

در بسیاری از عوام، ارادت و معرفت آنها نسبت به اولیای الهی با همین نوع علاقه آغاز می شود.

علاقه های فطری و ابتدایی موجود در جان جامعه را باید محترم شمرد. اینها سرمایه های لازم برای ارتقاء همان علاقه ها و اعتقادات و علامت سلامت و صفای باطن افراد هستند. باید هم زمان، هم آن علاقه ی باصفای عامیانه را که در میان خیلی ها رواج دارد، تحسین نمود؛ و هم آن علاقه را با نگاه عالمانه تعمیق کرد و افزایش داد. چراکه گاهی اینگونه علاقه ها آغاز یک شور و شعور عمیق هستند و نباید به سادگی از کنار آنها گذشت و آنرا بی مقدار شمرد.

گاهی از اوقات، علاقه های عموم مردم با قضاوتی ناصحیح دست کم گرفته می شود.(1)


من گفتار آن دوستمان را از این جهت که گاها انسان (بخصوص در دوران جوانی) دچار گمراهی می شود و انرژی و علاقه ی خود را صرف حرکتی می نماید که در نهایت با اهداف انسانی و اسلامی میانه ی چندانی ندارد، می پذیرم. در تاریخ هم به کررات مشاهده شده چگونه عده ای غافل از اهداف و نیات برخی جریانهای سیاسی، گرفتار این جریانات شده و چطور همه ی انرژی و آینده ی خود و حتی دیگران را تحت تاثیر قرار می دهند. علی الخصوص این روزها که ماجراهای سال 60 را به دقت مطالعه می نمایم، این حقیقت بیشتر برایم ملموس می شود.

اما توجه من به شخص آقای جلیلی از کجا آغاز شد؟!

آقای وحید جلیلی روزنامه نگار و البته متفکر و منتقد سیاسی و فرهنگی، فعالیتهای خود را از نشریه ی نیستان آغاز نمود. و سپس هدایت نشریه ی سوره که پیش تر از آن توسط شهید آوینی اداره می شد، را بر عهده گرفت. سرمقاله های مشهور ایشان در نشریه ی سوره، پس از گذشت سالها (قریب به  15 تا 7 سال،) هنوز هم حرف های زیادی برای گفتن دارند. و اگر امروز هم آنها را بررسی کنید، درصورتیکه تاریخ انتشار آنرا ندیده باشید، قطعا تصور می کنید که همین امروز نوشته شده است.

اینجاست که اولین جرقه ها به ذهن تان خطور می کند که گفته هایش(آقای جلیلی)، ناگفته های سالهای بعد است. و ایشان بیشتر از آنکه در حال زندگی کند، رو به آینده می بیند و فکر می کند و قلم می زند.

که البته چیز عجیبی هم نیست؛ از یک فرزند انقلاب و یک بسیجی حقیقی امام خامنه ای، که روح و منش بسیجی گری در تمام رفتار و گفتارش پیداست، کم تر از این انتظار نمی رود.

من البته برای خود بسیار متاسفم که پس از اینهمه سال از فعالیتهای قابل توجه ایشان،  تازه در سال 88 و آنهم کاملا به طور اتفاقی از تلویزیون و یک برنامه ی زنده، با او آشنا شدم.

حرفهایی که در آن شب و در باب "عدالت رسانه ای" از زبان ایشان شنیدم، کاملا برایم تازگی داشت.ایشان به نکاتی اشاره کردند که اگر با دقت به آن فکر کنیم، متوجه می شویم که چقدر از این حیث دچار نقص هستیم. بخشی از صحبتهای آقای جلیلی در آن برنامه ی زنده تلویزیونی در سال88:

« جمهوری اسلامی در عین اینکه باید به اصول آزادی بیان معتقد و ملتزم باشد، مساله مهمتر در این زیرساخت های نامتوازن و کاملا طبقاتی رسانه ای کشور این است که فکری به حال امکان بیان کند چرا که میلیون ها ایرانی فضایی برای حرف زدن و طرح صحبت ندارند اما این امکان برای یک گروه یا یک طبقه از جناح چپ یا راست فراهم است.
وی اظهارداشت: ساختار رسانه ای کشور باید بازنگری شود و امکانات رسانه ای به شکلی مساوی در اختیار مردم قرار گیرد نه اینکه فلان گروه سرمایه ایجاد رسانه، فضاسازی و کشاندن افکار عمومی به سمت و سوی مختلف را داشته باشد و بسیاری از آدم های نخبه رسانه ای ندارند چون سرسپرده این جناح یا آن جناح نیستند.

وی در ادامه افزود : همین که رهبر معظم انقلاب فرمودند مناظره ها با یک ویرایش و گرفتن نواقص باید فعال شود و یا طرح موضوع کرسی های آزاد اندیشی از سوی ایشان،بیانگر این است که ما در وضع ایده آل نیستیم.
این فعال فرهنگی افزود: اما بحث من این است که وقتی ما از آزادی رسانه ای حرف می زنیم بدون آنکه عدالت رسانه ای برقرار شود نتیجه این می شود که تنها قشری خاص از این آزادی منتفع می شوند. »

این تازه شروع آشنایی من با ایشان بود.که بسیار هم شروع خوبی بود. اما کار عاقلانه تر این بود که تلاش می کردم به دیگر نظرات و تفکرات ایشان هم شناخت نسبی پیدا کنم.ولی در آن روزها به دلیلی تنبلی و همینطور مشغله ی زندگی، از این کار صرفه نظر کردم.و امروز می فهمم که چقدر ضرر کرده ام.

تا همین چند ماه پیش بود که با دیدن مشروح یکی از میزگرد های آقای جلیلی در باب "جمهوریت" ماجراهای توجه من به ایشان وارد فاز جدیدی شد.

گفتار او هم در باب جمهوریت نظام، خود به قدر چند کلاس پربار درسی حرف برای گفتن دارد.

آن بیانات به حدی توجه مرا به خودش جلب کرد که دیگر تنبلی را کنار گذاشتم و شخصا وارد سرچ گوگل شدم تا از دیگر مناظرات و مقالات ایشان با خبر شوم.

و رسیدم به جزوه ی مشهور ایشان در خصوص "جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی"

(گفتاری از وحید جلیلی، در باب آسیب شناسی نیروهای انقلاب)

« سؤال همیشگی: چه کار باید کرد؟!

....شما چه در تهران باشید، چه در مشهد، چه در الیگودرز، چیزی است که بین همه حزب‌اللهی‌ها رایج است و همه کاسة «چه کنم؟ چه کنم؟» برداشته‌اند و شاید اشتباه باشد که با یکی دو پیشنهاد بخواهید معضل را برطرف کنید. باید فکر کنیم چه شده است که نیرو هست، امکانات هست، زمینه برای کارکردن هست ولی همه کاسة «چه کنم؟ چه کنم؟» به دست گرفته‌اند. یعنی یک مقدار عمیق‌تر و ریشه‌ای‌تر باید به موضوع نگاه کنیم.
چه می‌شود که ما ده‌ها هزار پایگاه و جلسه و تشکل و تجمع منتسب به انقلاب و ولایت و حزب‌الله و امثال این‌ها داریم و سالانه صدها میلیارد تومان پول دارد به نام فرهنگ و مقابله با تهاجم فرهنگی توی این کشور خرج
می‌شود، این همه هم وقت گذاشته می‌شود، ولی اوضاع این است که هست،

یعنی جماعتی که کمّاً و کیفاً از ما کمترند، می‌شوند علمدار فرهنگ و علم و هنر در این کشور و ما همیشه در موضع انفعال و ضعف قرار می‌گیریم....» (مشاهده ی کامل این جزوه از اینجا)

اصلا نمی توانم حال خود را پس از مطالعه ی این جزوه وصف کنم. تا روزها و ساعتها مدام به آن فکر می کردم.برای جمله به جمله اش غرق در تفکرشدم. و این از شخص من کاملا بعید بود! اینهمه وقت گذاشتن برای یک جزوه، آن چیزی بود که معمولا از من برنمی آمد. چه شد که این متن اینقدر توجه مرا به خودش جلب کرده بود؟! و از آن مهمتر، چه شد که همین متن، باب جدیدی را در زندگیم گشود؟! شاید برای آنکه به بسیاری از سوالاتم پاسخ داده بود. و البته در این میان، بسیاری سوالات دیگر برایم ایجاد کرده بود. به همراه تعدادی فکر و ایده و خلاقیت که نشان از یک اتفاق تازه در زندگیم می داد. یک نوعی بازگشت به صفا و صداقت و صمیمیت گذشته. اما اینبار با دلایل عقلانی تر!

در طول این چند ماه، شاید بیش از 500 صفحه از مناظرات و میزگردها و مقالات و... آقای جلیلی را مطالعه کردم . بدون اینکه متوجه گذر زمان بشوم، تا ساعتها پشت رایانه ی خانگی می نشستم و صفحه به صفحه لابلای گفته های ایشان قدم می زدم. هرچه بیشتر مطالعه میکردم، عطشم بیشتر می شد. حتی برخی شان را نه یکبار که حتی تا سه چهار دفعه می خواندم.

مطمئنا امروز در زندگیم به جایی رسیده ام که دیگر شخص برای من مطرح نیست!
اما وقتی یک شخصی با افتخار می گوید که یک حزب اللهی ست. و اصلا هیچ واهمه ای از بیان این موضوع ندارد؛ به طوریکه در حرفهایش اصلا اثری از آن محافظه کاری ای که همه ی ما به شدت غرق آن شده ایم، نمی بینی؛ بی اختیار توجهت معطوف به او می شود. بخصوص وقتی میبینی او بسیار شبیه به همان کسی است که تو خودت یک عمر می خواستی باشی!

او صادق است. شجاع و جسور است!

بدون رودربایسی می گوید که بچه بسیجی خامنه ای است. و در عین حال به راحتی انتقاد های صریح و تندی را به جریان روشنفکری و همینطور محافظه کاران بیان می دارد که وقتی می شنوم از عمق وجود احساس سربلندی می کنم.

از اینکه تصور می کردم کار فرهنگی در کشور ما به بن بست رسیده؛ اما وقتی پای کلاس او می نشینم، می بینم که زیاد هستند همه ی کارهایی که می شود انجام داد؛ اما کوتاهی و غفلت و البته تنبلی، مانع از آن شده تا هر فرد حزب الهی وظیفه ی صحیح خود را بدرستی انجام بدهد.

جلیلی می گوید: اگر خود ما حزب الهی ها از این موضع انفعال خارج شویم و به همان صفا و صداقت دوران اوایل انقلاب برگردیم، بسیاری از مشکلات و معضلات به راحتی قابل حل هستند.

جلیلی با وجود همه ی علاقه ی زیادش به بچه حزب الهی ها،  حتی به وقتش به خوبی می زند برجک ما را هم پایین می آورد!

آنجا که از ادعاهای بی عمل ما ولایی ها و حزب الهی ها می گوید. و به قول خودش از  گل‌‌های نزده ، و لایی‌های خورده ، و آفساید‌های مکرر ، و گل به خودی‌های تمام نشدنی ، و امتیازات از دست داده ، و تفاضل گل‌های منفی و …

وبسیار صریح و زیبا و بجا خودمان را نقد می کند. آری خودمان را؛ مثلا در جایی تحت عنوان "غرب زده های حزب الهی"
...نسلی ساخته‌اند که می‌شود اسمشان را گذاشت غرب‌زده‌های جدید. غربزده‌‌های حزب‌اللهی!

اگر اشتباه نکنم، این را در سرمقاله ی 56 نشریه ی راه گفته بود.(در اینجا)

تیغ نقد های جلیلی، لبه ی تیزی دارند، اما در عین حال مشاهده می کنم که قضاوتش در خصوص جریانات روشن فکری بسیار منصفانه و عالمانه تر از خیلی های دیگر است.

او اصلا دچار جو زدگی نمی شود؛ اینکه بادیدن چند فرد بی حجاب چنان نا امید بشوی و تصور کنی که دیگر دنیا دارد به آخر می رسد، او اینگونه نیست. بلکه نگاه روشن و مثبتی به همه چیز من جمله همین مساله حجاب دارد.

او معتقد است اگر مسائل مربوط به ربا و لقمه ی حرام و بسیاری دیگر از مسائل اسلامی به جای خود مطرح شود و مطالبه گردد، وضعیت حجاب هم به خودی خود حل می شود. چنانکه در اوایل انقلاب هم همین امر به خوبی اتفاق افتاد.

موضع عدالت طلبی انقلاب اسلامی موجب گردید که بسیاری از بی حجابان کاملا خود جوشانه حجاب را برگزینند.

آقا وحید می گوید: ضعف ما در مطالبه ی عدالت اجتماعی و حرکت در همین سو موجبات بسیاری از مشکلات فرهنگی در جامعه ما شده است.

همچنین جلیلی معتقد است مثلث نقد فرهنگی، سه ضلع دارد. توجه به هر کدام از این اضلاع، منهای اضلاع دیگر، هیچگونه بهبودی را در فرهنگ سبب ساز نمی شود.

به همان میزان که باید در برابر کارهای فرهنگی ضد فرهنگی ایستاد؛ درست به همان مقدار هم باید کارهای خوب انجام شده را در بستر مناسب بین آحاد جامعه توزیع کرد. ایشان معتقد است که اگر مدام از کارهای ضدفرهنگی انتقاد کنی اما در مقابل هیچ کالای فرهنگی مناسبی ارائه ندهی، نقد تو به مثابه غر زدن است و هیچگونه تاثیری نخواهد داشت.

و او همچنین ضلع سوم نقد را هم اعتراض به کارهای خوبی که می شد انجام بشود، اما به هر دلیلی نشده، عنوان می کند. یعنی توقعت را بالا ببری و همیشه مطالبه داشته باشی از تمام نهادهایی که می توانستند و این سرمایه را در اختیار داشتند تا کالاهای خوب و بجای فرهنگی تولید کنند، اما نکردند.

ایشان مثال خوبی هم میگوید در این باره: اگر در یک عملیاتی، یکی از توپخانه های خودی بیاید و توپخانه ی خود را تعطیل نماید و اقدام به هیچگونه حمایت توپخانه ای از نیروهای خودی نکند، آیا هیچ اعتراضی به او وارد نیست؟!

و...

جلیلی حرفهایی به زبان می آورد که نشان از ناگفته های بسیاری است!

اگر شما هم چون من، برای مطالعه ی گفته هایش وقت بگذارید، به من حق می دهید که اینطور از او یاد کنم.من شناخت کافی از شخصیت بزرگوار شهید آوینی ندارم. و حتی همین شناخت فعلیم هم منوط به تشریح آوینی از زبان خود آقا وحید جلیلی است. اما با همین شناخت تصور می کنم که وحید جلیلی فردی در تراز آوینی ست. و حتی ظهور و بروز یک حسن باقری (شهید غلامحسین افشردی) دیگر، اینبار در عرصه ی فرهنگی.

اینها را همه گفتم، تا به اینجا برسم:

وحید جلیلی را دوست دارم. اما نه او را برای خودش!

بلکه او را برای خاطر  آن نسبتی که با آرمانهای انقلاب اسلامی دارد.

همیشه برایشان دعا میکنم و در دعایم از درگاه خداوند متعال میخواهم تا این برادر بزرگوار و همه ی دوستان شان را در مسیری که برای رضای خدا و پیشبرد آرمانهای انقلاب اسلامی انتخاب کرده اند، ثابت قدم، بدارد.


در انتها لینک این مقاله ی خواندنی از آقا وحید را هم محض تبرک در اینجا قرار می دهم:

شهدا آنقدرها هم نازنین نبودند!

پی نوشت:

(1) حجت الاسلام پناهیان- انتظار عالمانه- صفحه 72

عمار گونه!

آقای طالب زاده چند ماه قبل (دی ماه سال 91) در برنامه ی هفت و با موضوع سومین جشنواره ی فیلم عمار، صحبت جالبی داشتند که دلم نمی آید در اینجا به آن اشاره نکنم.

ایشان بیان داشتند:

« یک کسی که خود را هوادار انقلاب و جزء بدنه ی انقلاب می داند. و انقلاب برای اون نفس و زندگیش و برای او چون نماز است، وجود انقلاب اسلامی و سیر آن، حیات اوست؛ و این فرد حس می کند در زمان حیات خودش یک ماموریتی بر عهده دارد، این شخص وقتی هنرمند و اهل رسانه هم باشد، او بسیار متعادل تر می تواند مساله را با جسارت بیان کند ولو بسیار تند!

بعضی وقتها جسارتش در حدی است که شاید رسانه ی ملی نتواند در این زمان کار هنری او را پخش کند. اما بسترهای دیگری برای پخش است. راه حل را هم با دلسوزی پیشنهاد میکند.چون طبیب .

خیلی از مسائل و معضلات بدست همین افراد برطرف می شود. یعنی بدست افرادی که دلسوزند چون طبیب و نگهبان و پاسدار این حرکتند. و به معنای قرآنی واقعا مصلح اند.

حال همین افراد، در بحث رسانه و سینما، هم مساله را تندتر بیان می کنند، و هم آنکه برای حل مساله راه حل دارند.ممکن است حتی از شدت تندی گاهی به جدول هم بزنند؛ اما وقتی این حرکت شروع بشود، این فرهنگ ساز است.

و تاثیر وضعی در سینما و تلویزیون خواهد داشت.»


همچنین آقای جلیلی هم میهمان دیگر این برنامه بودند. و طبق روال همیشه صحبتهای خوبی را بیان داشتند. بخش هایی از آنرا که خود بسیار پسندیدم در اینجا به صورت خلاصه بیان می کنم:

جنس موضوعاتی که در جشنواره فیلم عمار نمایش داده می شود، از جنس خود مردم است.و به همین دلیل چنین جذابیتی برای مردم ایجاد کرده است. و اصلا چیز پیچیده ای نیست.

در عمار، یک بخشی با عنوان "نقد درون گفتمانی" مطرح است.

جنس نقدی که در عمار مشاهده می شود، نقد بومی و خودی ست. نقد مصلحانه ست.

نداشته ها و خلاء ها و آسیب ها دیده می شود،

حال برای این نداشته، چکار باید  کرد؟! باید به سراغ داشته ها رفت.

جریان موج نوی سینمای ایران "عمار" در واقع یک توجه جدی به داشته ها دارد؛ که بر اساس همین داشته می شود نداشته ها را هم بدست آورد.

حتی نوع نگاهی که به شهدا در این فیلم ها هست، یک نگاه نوستالژیک ناله گر نیست.بلکه یک نگاه کاملا رو به جلوست. و بدنبال طرح سبک زندگی آنهاست. و سعی در نمایش جنبه هایی از زندگی آنهاست که در زندگی امروز قابلیت الگو برداری دارد.

به تعبیری دیگر، جشنواره عمار مبلغ سینمای امید است.

امید، فقط در برابر یاس نیست.

امید، هم در برابر یاس، و هم در برابر تخدیر (و الکی خوش بودن) است.

جشنواره ی عمار، در عین اینکه امیدوار است، مخدر نیست! نگاه، یک نگاه مثبت است. و در عین حال، القاء بمبست هم نمی کند.

صحبت به اینجا که می رسد، مجری برنامه ی هفت بیان می کند :

بسیاری از فیلمسازان ایرانی هم همین ادعا را دارند.

ببینید، یک رابطه ای بین صنعت سینما و تماشاگر برقرار است و آن اینکه تماشاگر باید فیلم را بپسندد، و سپس بلیط گرفته و برود فیلم را تماشا کند. اما در فیلم های عمار اینگونه نیست.

در این فیلم ها که به صورت رایگان در مساجد و جاهای دیگر برای عموم مردم به نمایش گذاشته می شود،اینطور نیست که تماشاگر خودش انتخاب کند.


سپس آقای جلیلی بلافاصله با همان وِیژگی جالبش، که بسیارحاضر جواب است، پاسخ می گوید که:

ولی تماشاگر حاضر است که دو میلیون تومان پول بدهد تا دستگاهش تجهیز شود و بتواند ادامه ی فیلم ها را مشاهده نماید.(1)

ضمن اینکه جشنواره ی عمار برای اکران های مردمی در این 680 نقطه ای که اکران ها برگزار شده، حتی یک ریال هم پرداخت نکرده است. و همه ی هزینه ها به عهده ی خود مردم بوده است.

و سپس اضافه می کند که همین چند دقیقه پیش یک پیامک برایم آمد از بچه های اکران کننده.

که: « یادش بخیر، اوایل انقلاب بچه های جهاد و سپاه می رفتند در روستاها و برای مردم فیلم نمایش می دادند با ماشین. الان ما هم داریم میریم فیلم نشان می دهیم، بی ماشین.»

سینمای طرح مساله با سینمای القای بمبست، دو موضوع متفاوت است.

فیلمسازان امروز که فیلم های اجتماعی می سازند، ادعا دارند که ما طرح مساله می نماییم.

در حالی که مساله، ترکیبی  از معلومات و مجهولات است. که آن مجهولات با معمولات بدست می آید. این دو اگر در کنار هم طرح شد، یعنی داریم طرح مساله می نماییم. اما اگر بیاییم تنها به نداشته ها و مشکلات و آسیب ها اشاره کنیم، این دیگر طرح مساله نیست. القای بمبست است. انگار آنکه اصلا راه حلی وجود ندارد.


این نوع نگاه دوستان به جشنواره عمار هم در نوع خودش بی نظیر است!

 من خود به عنوان یک بیننده اطمینان دارم که در بین مردم عطش زیادی برای این نوع سینما و این محتوا وجود دارد. انشاالله که بتوانند به همین سبک ادامه دهند.


پی نوشت:

(1)- اشاره به اتفاق جالبی که در یک از روستاهای فارس، در 60 کیلومتری شیراز افتاده بود.

در حین اکران یکی از فیلم های عمار، در مسجد روستا، دستگاه پخش فیلم دچار مشکل شده و فیلم ناتمام می ماند. اهالی روستا که از نیمه رها شدن فیلم ناراحت شده بودند، در همان حال شروع به جمع کردن پول برای خرید تجهیزات بهتر می نمایند. و حدود دو میلیون تومان پول جمع می شود. تا بتوانند ادامه ی فیلم ها را تماشا کنند.

مطالب مرتبط :

یک جشنواره واقعا مردمی

یک جشنواره انقلابی

یک جشنواره ی انقلابی

در پست قبلی گفتم که بدلیل آنکه تصور میکردم اعضای شورای جشنواره فیلم عمار سعی در جدا دانستن خود (و قشر حزب اللهی) از دیگر اقشار جامعه و از جمله دیگر فیلمسازان دارند، از برقراری ارتباط با آن اجتناب میکردم.

با خود میگفتم، برای چه اینها دارند بین خودشان و دیگر خط می کشند. خب همین فیلم ها را در جشنواره ی فجر و یا دیگر جشنواره ها عرضه نمایند. و اگرفیلم هایشان از لحاظ فنی و ساختاری ضعیف هستند و قابل رقابت با دیگر فیلم های این جشنواره های نیستند، خب سطح کیفی فیلم ها را بالا ببرند به جای آنکه خود را از دیگران جدا کنند.

در همین مربوطه، پاسخ آقای طالب زاده به همین سوال در برنامه ی 7 دی ماه سال 91، شنیدنی ست.

ایشان گفتند:

جشنواره فیلم عمار، برای تعدادی فیلم ترتیب دیده شد که امکان پخش در هیچ کجا را نداشتند. یا در آن زمان بدلیل محتوای سیاسی شان، و یا هم بدلیل فرم فیلم ها، و البته برخورد های سلیقه ای.

ایشان گفتند که اگر در جشنواره های دیگر، به موضوعات قابل توجهی چون جنگ نرم، فتنه 88 ، بیداری اسلامی، تاریخ انقلاب اسلامی، پرداخته بودند، ما دیگر هیچ نیازی به تاسیس این جشنواره نمی دیدیم.

اما چون پس از گذشت اینهمه وقت از آغاز این رویدادهای مهم، در هیچ یک از جشنواره ها جایی برای این موضوعات در نظر گرفته نشد، ما نیاز به جشنواره ی عمار را احساس کردیم.

پاسخشان برایم قابل توجه بود.

بله، حق با ایشان است.

چقدر در جشنواره های دیگر به این موضوعات پرداخته شده؟

حتی در جشنواره ای که با نام انقلاب اسلامی، و در ایام دهه فجر نیز برگزار می شود، برای هیچیک از این مسائل حائز اهمیت انقلاب اسلامی جایی وجود ندارد.

و با تحقیق بیشتر و شنیدن صحبتهای دلسوزان فیلمسازی انقلاب اسلامی، دریافتم که این اشکال بیشتر از آنکه  به دوستان انقلابی و حزب اللهی ما وارد باشد، به مسئولان وزارت ارشاد و حتی سازمان صدا و سیما وارد است.

از آنجا که در سیاستگذاری هایشان، تلاش لازم برای ارتقاء کیفیت فیلم های انقلابی انجام نمی شود. حتی گاهی اوقات ساخت اینگونه فیلم ها به کسانی سپرده می شود که هیچ غرابتی با حوادث انقلاب اسلامی در تاریخ ایران ندارند. و به همین دلیل مشاهده می کنیم که بعضا فیلم هایی کاملا متفاوت با حوادث این دوره از تاریخ، و به نام انقلابی بودن تولید می شود. آنهم با هزینه های گزاف.

و یا اینکه در راستای ایجاد فرصت و انگیزه به فیلمسازان جوان برای ساخت فیلم هایی اختصاصا برای انقلاب اسلامی نیز حرکت قابل توجهی مشاهده نمی شود.

یک مثالی را آقای وحید جلیلی زیاد بیان میکند. بد نیست اینجا اشاره ای کنم.

30 و چند سال است که از ترور رئیس جمهور این کشور می گذرد؛ اما حتی یک فیلم قابل توجه در این باره ساخته نشده. در حالیکه اگر این حادثه در آمریکا افتاده بود، تا به امروز در آمریکا چند ده فیلم در این باره ساخته شده بود.کما اینکه ساخته شده.

حرف در این باره زیاد است.

مطالب مرتبط :

یک جشنواره واقعا مردمی

عمار گونه

یک جشنواره ی واقعا مردمی

بی شک یکی از پدیده های چند سال اخیر در ایران، جشنواره ی فیلم عمار است.

روزهای اولی که نام این جشنواره را از دبیر جوانش شنیدم، زبان به شماتت باز کردم  از اینکه یک تعداد از دوستان حزب اللهی مان همیشه سعی دارند خودشان را از دیگر اقشار جامعه جدا بدانند، گله کردم.

و اتفاقا همین نگاه یکطرفه ام سبب شد تا نتوانم بدرستی روند  جشنواره و ماجراهای پیرامون آنرا از شروع تا به امروز پی گیری کنم.

و خودم را از سیر و سفر در این بزم های مردمی محروم نمایم!

تا همین چند ماه قبل که کاملا به طور اتفاقی یک کلیپ از اکران های مردمی جشنواره بدستم رسید.

وقتی کلیپ را مشاهده کردم، تدایی خاطرات دوران نوجوانی ام در مسجد محل مان شد.

یادش بخیر... دوران قشنگی بود. با آنکه سنی نداشتم، اما همین تعامل پر رنگ بین بچه ها و خانواده های محل با همین مسجد، محال ممکن است از یادم برود.

تعدادمان زیاد بود. اما با این حال، همگی قبل از اذان در مسجد حاضر میشدیم و تا حتی یک ساعت پس از پایان نماز در مسجد حضور داشتیم و انواع و اقسام گردهمایی ها و بحث ها شیرین و ماندگاری بود که دورهم با بچه ها تشکیل می دادیم.

به خوبی بیادم هست که یکبار تصمیم گرفتیم تمام فرش ها و موکت های مسجد را بیاوریم در کوچه ی خودمان و با همراهی تمام همسایگان آنهارا بشوئیم.

آندسته از بچه های مسجد هم که ساکن کوچه ی ما نبودند، آمدند برای کمک.

فرش شویی همگانی تا پاسی از شب ادامه داشت.

تمام همسایه ها با نهایت اشتیاق و شادمانی در این امر همراهی می کردند. از درب هر خانه یک شیلگ آب بود که بیرون زده بود و اعضای آن خانه در روی آسفالت کوچه مشغول شستن فرش یا موکتی بودند.

بچه های مسجد هم که پخش شده بودند جلوی درب هر خانه و مشغول کمک به همسایه ها!

میتوانستند فرش ها را ببرد قالیشویی؛ و اینهمه زحمت به دیگران ندهند.

اما،

نمی دانم این ایده ی چه کسی بود که فرش هارا به کوچه ی ما بیاورند. فقط میدانم ایده ی بسیار نابی بود. همسایه هایی که شاید خودشان مسجدی نبودند، اما همگی با اشتیاق آمدند برای کمک.

یک حرکت اجتماعی جانانه و پر از شادی و  نشاط، حول محور مسجد!

نمی دانم بعدها چه شد، فقط میدانم که دیگر آن اتفاقات شیرین تکرار نشد...

امروز بدرستی می فهمم که مسجدی که نتواند اجتماعات محلی را پیرامون خود گردآوری نماید، رسالت خود را بدرستی انجام نداده است.

همین اجتماعات محلی تاثیرات بسیار شگرفی در روحیه ی انقلابی و اسلامی ساکنین اطراف مسجد دارند.

نمی دانم چه شد که به یکباره دیگر خبری از اینگونه اتفاقات دلچسب مسجدی در مساجد نیست.


بگذریم!

دیدن اکران های مردمی جشنواره ی مردمی فیلم عمار، یک شروع بسیار خوب برای شکل گیری همان تشکل های مردمی در مساجد است.

مردمی که برای دیدن فیلم های مستند مردمی، از جوانان خودشان، پا به مسجد می گذارند و تا پاسی از شب با هم به تماشای فیلم ها می نشینند و سپس هم در موضوع فیلم با هم به تبادل نظر می پردازند.

این اجتماعاتی که خود به درستی میدانم چه تاثیرات قابل توجهی در بین خانواده ها خواهد گذاشت، حاصل تلاش و کار و ایده ی عده ای از جوانان انقلابی و حزب اللهی است.

همانها که تا مدتها پیش افراطی می پنداشتم شان و همیشه سعی در دور نگاه داشتن خود از آنها داشتم.

امروز می فهمم که چقدر در خصوص شان اشتباه می کردم.


تقدیم به بچه های خوب جشنواره فیلم عمار ؛ و همینطور دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی

این متن در پست های بعدی تکمیل خواهد شد

مطالب مرتبط:

یک جشنواره انقلابی

عمارگونه